سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاسمن
بینوا فرزند آدم ، مرگش پوشیده است ، و بیمارى‏اش پنهان ، کردارش نگاشته است و پشه‏اى او را آزار رساند جرعه‏اى گلوگیر بکشدش و خوى وى را گنده گرداند . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   ناصری خواه  

جمعه 91 شهریور 10  3:53 عصر

reflects with scraps

بى تو، مهتاب شبى باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبى باهم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتى بر لب آن جوى نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشاى نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو به من گفتى:

از این عشق حذر کن!

لحظه اى چند براین آب نظر کن،

آب، آیینه عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهى نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنى، چندى از این شهر سفر کن!

با تو گفتم: "حذر از عشق! ندانم

سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،نتوانم!

روز اول، که دل من به تمناى تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدى، من نه رمیدم، نه گسستم..."
 

باز گفتم که: "تو صیادى و من آهوى دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!"


اشکى از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله تلخى زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که: دگر از تو جوابى نشنیدم

پاى در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاى دگر هم،

نه گرفتى دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نکنى دیگر از آن کوچه گذر هم...

بى تو، اما، به چه حالى من از آن کوچه گذشتم!

شاعر:فریدون مشیری


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
شنبه 103 آذر 3
امروز:   70 بازدید
دیروز:   8  بازدید
فهرست
آشنایی با من
یاسمن
ناصری خواه
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و شکراندرش مزید نعمت...
لوگوی خودم
یاسمن
اوقات شرعی
حضور و غیاب
لینک دوستان
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com 
div align='center'>